به تازگی عشق را دیدم،مرضی به جانش افتاده بود که می خواست برود تمام انسان های بیدار را پیدا کند دور خودش جمع کند؛دستش را گرفتم کشیدمش کنار گفتم:(( من را می بینی،من هم مثل تو سرطان داشتم منتهی از نوعی دیگر،تو آدمت را پیدا نمی کنی و من گوشم را،من فریاد بودم،گوش های هرز لالم کردند و با نفهمیدن هایشان گوش های خودم را هم کر کردند،تو هم بیخیال شو،این جماعتِ رندِ تکرار پرست نه قلبی برای پذیرفتن حقیقتِ تو دارند و نه گوشی برای شنیدن صدای قلمِ من)).
به فکر فرو رفت و به من نگاه کرد،بغضش را قورت داد پر صلابت و محکم گفت:((بیماری تو درمان دارد و آن من هستم!حتی حاذق ترین طبیبان هم از درمان من عاجزند،من فراتر از زمان و مکان هستم،در هر نیستی و در هر هستی ای من هستم،پس امیدوار باش به من و درمان خودت!))

داستان من و تو

تو ,هم ,های ,درمان ,پیدا ,قلمِ ,به من ,من و ,را پیدا ,کرد،بغضش را ,را قورت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ جدید علیرضا آیت اللهی Alireza Ayatollahi برق -الکترونیک و الکتروتکنیک ناحیه 2 وبلاگ اتـــم درگيرِ عشق وبلاگ masudh کنکور هنر شیراز vectorigrafic abujasempes مدرسه شاد